کودک دست فروش
(دلنوشته)کی هستم؟خودم هم دگرخودرانمی شناسم ترانه ی آشنا یاغریبم........بی کس ویارم نمیدانم دراین کنج کنارپنچره دل چگون ازغم دل بگوییم وقتی نگاه مظلوم وعاشقانه این هارامیبینم تمام کلبه دلم برسرم خراب می شودافسوس می خورم برای نادانیم که غم دلم رابزرگ میدانم وگریه می کنم ولی این هابابزرگترین غم نگاه مظلوم بازهم می خندن
خاطراتم
نمیدانم کی هستم خودم رالابه لای خاطراتم فراموش کرده ام نمیدانم کجای این دنیاجای دارم تا درلابه لای خاطراتم خودم راپیداکنم............لابه لای کتابهای درسی کودکیم می خواهم خودم راپیداکنم......یادش بخیر کتاب فارسی سال اولم برای اولین باردیدم چه زیبا بود کتابمان باعشق آن راآغازکردیم
دخترک پاک
قربون دستای پینه بستت.....آخی نگاهت دلمومی شکنه......ازچشمات آرزوهاتومی خونم میدونم تنهایی تو .......عشق زندگی آرزوهای بزرگ یعنی رویاهای قلب پاک وبی آلایش تو ای دخترک مظلوم وپاک.......آرزوهاتوفریادبزن.......حتماخداکمکت می کنه تاقلب شکستتو جمع کنی وبچسبونی..........شایدخداحکمتی داره.......میدونی توحسرت زندگی ماهاروداری من حسرت چشمای معصوم وقلب پاک تورودارم
خیلی سخت
خیلی سخت توگلوت بغض داشته باشی نتونی گریه کنی حرف بزنی .........خیلی سخته وقتی کساییودوست داری......ولی نتونی تحملشون کنی ....وقتی میری کلبشون می گن وقتی توهستی خونمون غوغاست چرااینکارومی کنی نمی فهمن بااین حرف دل عشقشون چقدرمی شکنه حتی ممکنه خودکشی کنه........چقدرسخته زندگی کردن:((
یادش بخیر روزی که ممیگفتم دلم شِکستَنیست
با اِحتیاط حملش کنیدمواظب دل شیشه ایم باش تا نشکند ازدرون قلبت بیرون بریزد.......
اکنون دیــــــــگّر شِکست
هرجور مایلی حملش کنید..می خوای دلشکسته را دوربریزی؟! پس دستانت پرازخوشی دستانت دردنکن خورده هایش هم ازروی زمین دلت جمع کن به بیرون دلت بریزتاخاطراتمان رایادنیاوری غم تکه دلت رابگیرد.........((دلنوشته قلب بی روحم))
دلتنگتم جانکم
یادش بخیرروزی که پریدی کنارم گفتی بگوسیب تاعکستوبگیرم بگذارم توخاطرات زیبامون......گفتم سیب وازمن عکس یادگاری خاطرات راگرفت دلم هوری ریخت ترسیدم ازروزگار بی مرام تا روز پایان خاطراتم راپرازگلایه و بی مرامی نکند........خاطرات حفظ کردم می ترسیدم ازروزی که ازمیان بردارد عشقمان را جزبی مرامی نگذارد....ترسم بی جانبود این بی مرامی سراق ماهم آمد ....فاز عشقمون فازشکست قلبم شد....دلتنگتم جانکم